پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگیجستارهای سیاسی معاصر2383-129451120140522Turkish Foreign Policy and Islamic Awakening:
A Case Study on the Developments in Egypt and Tunisiaسیاست خارجی ترکیه و بیداری اسلامی مطالعۀ موردی: تحولات مصر و تونس1261192FAنیکنام ببریکارشناسارشدروابطدانشگاهشهیدبهشتیمجید عباسیاستادیارروابطبینالمللدانشگاه علامهمحمد مغنیکارشناسارشد دانشگاه علامهJournal Article20131113Abstract <br />The so-called “Islamic Awakening" developments in the new millennium could be considered as the most eminent and dominant changes in political structures of the countries in the region in recent years. These revolutions, firstly originated in Tunisia through demonstrations against the autocratic regimes, were aimed at reaching democracy and negating domination. They then spread rapidly throughout the region, namely in Egypt, Libya, Yemen, Bahrain, and Syria. Consequently, they have led to the downfall of the regimes of Bin Ali and Hosni Mubarek in Tunisia and Egypt. Amidst these political upheavals, the regional and ultra-regional powers have tried to gain advantage. Turkey, to give an example, under the leadership of The Justice and Development Party, which has been considered as one of the West allies, has tried to exert power in line with its own national interest. The aim of this article is to study the foreign policy standpoints of Turkey by emphasizing the reformations within Egypt and Tunisia. Therefore, the Offensive Realism Approach has been used to support the underlying hypothesis of the research. The hypothesis reads as the following: Turkey's current foreign policy, concerning recent reformations in Egypt and Tunisia, has proven to be in pursuit of more power and influence in the region by gaining political and economic superiority and controlling powerful countries as Islamic Republic of Iran and Saudi Arabia.چکیده <br />تحولات موسوم به بیداری اسلامی در هزارۀ جدید از پردامنهترین و ژرفترین تحولات در ساختار سیاسی کشورهای منطقه بهشمار میرود. این تحولات با اعتراضهای مردمی علیه حکومتهای خودکامه، بهمنظور دستیابی به دموکراسی و نفی سلطه و حاکمیت قانون و استبدادستیزی، از تونس آغاز گردید و سپس به کشورهای دیگر، ازجمله مصر و لیبی و یمن و بحرین، و سوریه رسید. این وضیعت در کشورهای تونس و مصر به سرنگونی حکومتِ بِن علی و حُسنی مبارک انجامید. در بحبوحۀ این تحولات قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای هر یک به فراخور حال خود تلاش کردند تا منافع خویش را تأمین کنند. از جملۀ این کشورها ترکیه، تحت رهبری حزب عدالت و توسعه، در جایگاه متحد غرب و الگوی این کشورها به زعم غربیهاست. هدف این مقاله بررسی و ارزیابی مواضع سیاست خارجی ترکیه با تأکید بر تحولات داخلی مصر و تونس است و برای تحقق این هدف، در این تحقیق، با استفاده از رویکرد نظری رئالیسم تهاجمی، سعی در اثبات این فرضیه داریم که سیاست خارجی فعال ترکیه، در تحولات اخیرِ مصر و تونس، به دنبال افزایش قدرت و نفوذ خود در منطقه، بهمنظور افزایش ضریب امنیتی و کاهش تهدیدات از سوی رقبای منطقهای و بینالمللی و کنترل بازیگرانی چون جمهوری اسلامی ایران و عربستان و کسب منافع سیاسی و اقتصادی بیشتر و پیشیگرفتن از رقبای منطقهای است.پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگیجستارهای سیاسی معاصر2383-129451120140522The Role of Army in the Process of State Building in Iran and Europe: A Functional and Contextual Comparative Studyارتش و دولتسازی در ایران و اروپا مطالعهای تطبیقی در کارکردها و بسترها27471193FAعباس حاتمیاستادیارعلوم سیاسی دانشگاه اصفهانJournal Article20130811Abstract <br />Reviewing the literature on the state building in Iran and Europe is indicative of the role of army in this process. However, the question of whether this role has been exercised in the same way or not, has been overlooked. The current paper tries to indicate that despite of the significant role of the army in state building in both Iran and Europe, the ways by which army has affected state building are completely different. Army had internal functions in Iran, while in Europe it had both internal and external functions. Upon analysis, it has become apparent that these different functions were because of different internal and external contexts in which the army has been involved in. Therefore, different internal and external contexts dictated different roles for the army and consequently have caused multiple and diverse ways of state building in Iran and Europe. Generally, this diversity shows that the emergence of the modern state has been affected by the requirements of a society. Moreover, it shows that we should not anticipate the future developments of a country entirely based on the developments of European countries.چکیده <br />بررسی اولیۀ ادبیات دولتسازی در ایران و اروپا نشان میدهد که در هر دو دولتسازی ارتش نقش برجستهای داشته است. با وجود این، ادبیات دولتسازی در ایران این سؤال عمده را بیپاسخ گذاشته است که آیا ارتش در ایران این نقش برجسته را به شیوهای مشابه یا به شیوهای متمایز از ارتشهای اروپایی ایفا کرده است؟ این مقاله با بهرهگیری از روش مقایسهای نشان میدهد که نقش ارتش در دولتسازیهای ایران و اروپا برجسته و از این حیث مشابه بوده است، اما بررسی شیوههایی که از طریق آن ارتشهای مزبور این نقش برجسته محقق ساختهاند نشان میدهد که کارکردهای صرفاً داخلی ارتش در دولتسازی ایران در برابر ترکیبی از کارکردهای بیرونی و داخلی ارتش در دولتسازیهای اروپا آن دو را تا حد زیادی از هم متمایز ساخته است. استدلال شد که دلیل تمایز در کارکرد ارتشهای مزبور تمایز در بسترهای داخلی و بیرونی بوده است که در آن ارتشها در فرایند دولتسازیهای درگیر شدهاند. بدین سان، در اینجا تمایز در بستر دولتسازی تمایز در کارکرد ارتش در دولتسازی را ایجاب کرده است و موجد راههای متعدد و متکثر دولتسازی از سوی ارتش در ایران و اروپا شده است. همین تکثرگرایی در سطوح کلیتر اولاً نشان میدهد که پیدایش دولت مدرن تا چه اندازه تحتتأثیر الزامات جامعهای قرار داشته است که از متن آن سر برآورده است. ثانیاً چشماندازی جدید در مورد نسبت دولتسازی اروپا و ایران در ادبیات مربوطه فراهم میآورد و مشخص میسازد که نباید به شیوهای تعمیمی مسیر تحولات سیاسی حال و آینده یک کشور را سراسر از طریق مسیر تحولات گذشته کشورهای دیگر تعیین کرد.پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگیجستارهای سیاسی معاصر2383-129451120140522The Role of Army in the Process of State Building in Iran and Europe: A Functional and Contextual Comparative Studyتحلیل گفتمان بهمثابۀ روش49671194FAعبدالرحمن حسنیفراستادیارعلومسیاسیپژوهشگاهعلوم انسانیفاطمه امیری پریانکارشناس ارشد علوم سیاسیJournal Article20131002Abstract <br />Reviewing the literature on the state building in Iran and Europe is indicative of the role of army in this process. However, the question of whether this role has been exercised in the same way or not, has been overlooked. The current paper tries to indicate that despite of the significant role of the army in state building in both Iran and Europe, the ways by which army has affected state building are completely different. Army had internal functions in Iran, while in Europe it had both internal and external functions. Upon analysis, it has become apparent that these different functions were because of different internal and external contexts in which the army has been involved in. Therefore, different internal and external contexts dictated different roles for the army and consequently have caused multiple and diverse ways of state building in Iran and Europe. Generally, this diversity shows that the emergence of the modern state has been affected by the requirements of a society. Moreover, it shows that we should not anticipate the future developments of a country entirely based on the developments of European countries.چکیده <br />تحلیل گفتمان از جمله روشهایی است که برای دستیابی به سطحی از دادهها و اطلاعات میتواند استفاده شود. این روش تفسیری است و انجام آن تابع ویژگیها و مشخصههایی است. تحلیل گفتمان به نوعی جزو روشهای کیفی محسوب میشود که درک و استنباط استفادهکنندۀ آن در میزان ارائه و نوع دادهها و اطلاعات مرتبط با موضوع مورد مطالعه اهمیت دارد. در این مقاله، ابعاد و مشخصههای تحلیل گفتمانی، بهمنزلۀ روش، در یک رویکرد مفهومی، از قبیل محورهایی چون سطحِ سطح و عمقِ سطح و عمقِ سطح و عمقِ عمق، بررسی میشود.پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگیجستارهای سیاسی معاصر2383-129451120140522Nationalism and Citizenship in the First Pahlavi era; with Special Emphasis on Ethnicityناسیونالیسم از منظر شهروندی در عصر پهلوی اول با تأکید بر قومیتها69931195FAمحمدباقر حشمتزادهدانشیارعلوم سیاسیدانشگاه شهید بهشتیسیدمحمدوهاب نازاریانکارشناسارشدعلومسیاسیشهید بهشتیسولماز حیدری دلفاردکارشناسارشدعلومسیاسیپیامنور قزوینJournal Article20130917Nationalism and citizenship have been studied in recent years in the light of abstract sociopolitical contexts and they have affected each other in a way that nationalism will face serious problems unless citizenship is realized. Any attempts to define or explore the concept of nationalism will directly affect citizenship. If we try to provide a culture based definition, it will lead to a limited abstract version of the concept of citizenship. However, on the other hand, a politico-historical definition may extend the dimensions of nation-making processes and facilitate the democratic developments. The implementation of cultural nationalism policy in the first Pahlavi era is a good example of military confrontation with ethnic groups in an attempt to eliminate subcultures. The current study tries to analyze the relation between nationalism and citizenship in the light of aforementioned concepts.چکیده <br />ناسیونالیسم و شهروندی در زمرۀ مقولاتی هستند که در عصر جدید وارد عرصههای انضمامی و ذهنی ساختهای اجتماعی و سیاسی شده و بر یکدیگر مؤثر بودهاند؛ به گونهای که اگر شهروندی محقق نگردد، ناسیونالیسم نیز با مشکل جدی مواجه میشود. رابطۀ این دو به گونهای است که هر نوع تعریف ما از ناسیونالیسم و هر نوع نگرش ما به آن مستقیماً در فرایند ملتسازی تأثیر میگذارد. اگر این تعریف از نوع جوهرگرا و فرهنگی باشد، به بسته و محدود شدن مفاهیم ذهنی و انضمامیِ معطوف به ملت و فرایند ملتسازی منجر میگردد؛ و برعکس، اگر تعریف ما مبتنیبر سیاسی و تاریخی بودن ناسیونالیسم باشد، آنگاه ابعاد ملت و ملتسازی گسترش مییابد و زمینههای تحول دموکراتیکِ مبتنیبر اثرگذاری متقابل ساخت اجتماعی و ساخت سیاسی حادث میشود. این امر در عصر پهلوی اول بهخوبی نمایان شد و با اجرای سیاست ناسیونالیسم فرهنگی، ارائۀ قدرتی برهنه با عملکرد معلق و تقریباً یکسویه، تقابل صرفاً نظامی با ایلات و قومیتها و طرد آنها و تلاش در جهت حذف خردهفرهنگها و زبان آنان در روند ملتسازی از تحقق مفهوم ناسیونالیسم در بین نیروهای اجتماعی و سیاسی جلوگیری شد. این مبحثی است که ما در این تحقیق به دنبال بررسی و تحلیل آن هستیمپژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگیجستارهای سیاسی معاصر2383-129451120140522The Analysis of America’s Cultural Diplomacy in Iraq after 2003موانع داخلی دموکراتیزهشدن عراق پس از سقوط صدام951161196FAجلال درخشهاستادعلوم سیاسیدانشگاه امام صادقمحمدمهدی ملکیکارشناسارشد روابط دانشگاه آزاد کرجJournal Article20140209Applying hard and soft power from the beginning of Iraq occupation in 2003 was the US main agenda in Iraq. Cultural interventions as the main tool of exerting soft power became official after the 2008 Strategic Agreement between the two states. This paper is going to answer the following question: what are the US main purposes in pursuing cultural diplomacy as one of the enforcing tools of soft power in Iraq? The analysis of these programs would be demonstrative of America’s main objectives. The study is designed in a descriptive-analytic manner and upon analysis, it became apparent that their main goal is to change the views of common Iraqi people about west and promote liberal western culture instead of Islamic culture.چکیده <br />کشور عراق یکی از مهمترین کشورهای منطقۀ حساس خاورمیانه محسوب میشود و همواره تحولات آن در سایر کشورهای منطقهای و فرامنطقهای تأثیرگذار بوده است. عراق جدید نیز، که پس از حملۀ نیروهای ائتلافی، به رهبری امریکا، در سال 2003 و در پی سقوط رژیم دیکتاتور بعثی شکل گرفت، بسیار حائز اهمیت است و روند تحولات آن از سوی قدرتهای منطقهای و بینالمللی با حساسیت فراوان دنبال میگردد. عراق جدید به سمتوسوی دموکراسی در حرکت است، اما این حرکت با کندی صورت میگیرد، به طوری که با گذشت بیش از یک دهه از عمر عراق جدید دموکراسی در آن بسیار کمرنگ است. موانعی که بر سر راه دموکراسی در عراق جدید وجود دارند میتوانند داخلی و یا خارجی باشند. این مقاله، بر اساس فرضیۀ خود، موانع داخلی را به دو قسمت کلی تقسیم کرده است؛ نخست، ساختارهای چندوجهی جامعۀ عراق و عدم پایبندی و تفسیر به رأی هریک از گروهها و جریانات داخلی عراق به قانون اساسی، و دوم سعی بر پاسخگویی به پرسش اصلی این نوشتار که موانع داخلی دموکراتیزهشدن عراق پس از سقوط صدام کداماند.پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگیجستارهای سیاسی معاصر2383-129451120140522The Analysis of America’s Cultural Diplomacy in Iraq after 2003مؤلفههای دیپلماسی فرهنگی ایالات متحده در عراق جدید1171341197FAابوذر گوهری مقدماستادیار روابط دانشگاه امام صادقامیررضا جعفری هرندیدانشجویکارشناسیارشدعلوم سیاسیدانشگاه امامصادقJournal Article20140220Applying hard and soft power from the beginning of Iraq occupation in 2003 was the US main agenda in Iraq. Cultural interventions as the main tool of exerting soft power became official after the 2008 Strategic Agreement between the two states. This paper is going to answer the following question: what are the US main purposes in pursuing cultural diplomacy as one of the enforcing tools of soft power in Iraq? The analysis of these programs would be demonstrative of America’s main objectives. The study is designed in a descriptive-analytic manner and upon analysis, it became apparent that their main goal is to change the views of common Iraqi people about west and promote liberal western culture instead of Islamic culture.چکیده <br />اِعمال قدرت سخت و قدرت نرم از ابتدای اشغال نظامی عراق به شکل همزمان در دستور کار نیروهای امریکا قرار داشت. به کارگیری و استفاده از شیوهها و ابزارهای فرهنگی، بهمثابۀ یکی از مهمترین تاکتیکهای قدرت نرم مریکا در عراق با توافقنامۀ استراتژیکی که در سال 2008 م به امضای طرفین رسید، حالتی رسمی و قانونی به خود گرفت. مقالۀ حاضر تلاشی است در پاسخ به این سؤال که برنامههای امریکا در زمینۀ دیپلماسی فرهنگی، بهمنزلۀ یکی از مهمترین اشکال قدرت نرم در عراق، چه بوده و با چه هدفی صورت میپذیرد. بررسی برنامههای مذکور، با توجه به تغییر رویکرد ایالات متحده در بهکارگیری قدرت نرم در کنار قدرت سخت در قبال عراق، هدف این کشور را از انجامدادن چنین اقداماتی بهوضوح مشخص میسازد. نگارندگان با استفاده از روش تحلیلی ـ توصیفی در این نوشتار، در پایان، با مطالعۀ برنامههای مربوط به دیپلماسی فرهنگی امریکا در عراق به این نتیجه میرسند که هدف ایالات متحده، از اجرای چنین برنامههایی، تأثیرگذاری در اذهان و افکار مردم عراق و ارائۀ تصویری مناسب و مطلوب از خود به آنها و جایگزینی فرهنگ غربی، مبتنیبر آموزههای لیبرالی، بهجای فرهنگ اسلامی مردمان این کشور است.پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگیجستارهای سیاسی معاصر2383-129451120140522The Analysis of Iran’s Foreign Policy: A Holistic Constructivism Approachسازهانگاری کلیگرا: رهیافتی جامع برای توضیح رفتارهای سیاست خارجی ایران1351581198FAمهدی محمدنیااستادیار دانشگاه آیتالله بروجردیJournal Article20130809Holistic constructivism is seemingly an appropriate theoretical framework to explain Iran’s foreign policy after the Islamic Revolution. Contrary to systemic and domestic constructivism, holistic constructivism is trying to investigate the effects of both internal and international normative environments on the construction of states’ foreign policies. This article argues that Iran’s foreign policy has on the one hand been affected by ideational discourses of the Islamic Revolution, and on the other hand has been affected by aggressive and non aggressive normative environments in the international system. Thus, to understand Iran’s foreign policy in post- revolutionary era, it is necessary to consider normative and discourse structures of both domestic and international environments. It means that Iran’s foreign policy is resulted from the interaction between normative atmospheres at both domestic and international levels. Based on holistic constructivism, the article is trying to explain the tactical changes in Iran’s foreign policy and its confrontational and non-confrontational relations with the Western countries in different periods after the Islamic Revolution.یکی از چهارچوبهای تحلیلی مناسب برای توضیح سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، بعد از انقلاب اسلامی، چهارچوب تحلیلی «سازهانگاری کلیگرا» است. بر خلاف سازهانگاری سیستمی و داخلی، سازهانگاری کلیگرا به بررسی تأثیرات هر دو محیط هنجاری «داخلی» و «بینالمللی» بر شکلگیری سیاست خارجی دولتها میپردازد. این مقاله بر آن است که سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، از یک سو، در سطح داخلی تحتتأثیر گفتمانهای انقلاب و، از سوی دیگر، در سطح بینالمللی تحتتأثیر فضای هنجاری صلحآمیز یا تهاجمی حاکمبر نظام بینالملل بوده است. از اینرو، فهم ساختارهای گفتمانی و هنجاری جمهوری اسلامی ایران، از یک طرف، و فهم ماهیت محیط هنجاری نظام بینالملل، از طرف دیگر، لازمۀ تحلیلی مناسب از رفتارهای سیاست خارجی ایرانِ بعد از انقلاب اسلامی است. به عبارتی، رفتارهای سیاست خارجی ایران برایندی از تعامل دو محیط هنجاری داخلی و بینالمللی است. بر اساس سازهانگاری کلیگرا، این مقاله تلاش میکند تا چرایی تغییرات تاکتیکی در سیاست خارجی ایران در دورههای مختلف را توضیح دهد و فهم مناسبی از روابط تعارضآمیز و غیرتعارضآمیز ایران و غرب را بهدست آورد.