پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگیجستارهای سیاسی معاصر2383-129472020160822هالیوود و اسلام هراسی در دیپلماسی رسانهای
ایالات متحده امریکا پس از 11 سپتامبرهالیوود و اسلام هراسی در دیپلماسی رسانهای ایالات متحده امریکا پس از 11 سپتامبر1212577FAعلی دارابیاستادیار علوم سیاسی، دانشگاه سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایرانJournal Article20160501Media diplomacy as a branch of public diplomacy effective instrument of foreign policy counts; in the meantime the United States after World War II due to the ability of hegemonic cultural industries - media widely to extend the influence of soft power around the world, including the Middle East, which has received. This paper utilizes the descriptive approach - analytical written, and taking into account the media diplomacy United States after the September eleven changes in priorities by identifying the concept of hostility to the Cold War era were, hypotheses based on the grounds that the United States of America, along with enjoying all aspects of the tools of hard power, expansion of hegemony and apply effective foreign policy instruments of soft power after eleven Sptambrkvshydh to parallel use of other weapons against the Islamic world. Deconstructing Islamic countries such as Iran, the Hollywood redefining and creating new enemies such as the form of "Islamic fundamentalism", "Islam phobia","terrorism", "Iran-phobia", instead of the old enemy "communism" during the Cold War to use.دیپلماسی رسانه ای به عنوان یکی از شاخه های دیپلماسی عمومی ابزار موثر اعمال سیاست خارجی به حساب می آید؛ در این میان ایالات متحده پس از جنگ جهانی دوم بواسطه توانایی هژمونیک در صنایع فرهنگی – رسانه ای به طور گسترده ای به بسط نفوذ قدرت نرم خود در سراسر جهان از یکسو و تخریب و دشمن سازی ازایدئولوژی ها و فرهنگ های رقیب از جمله اسلام از سوی دیگرمبادرت نموده است. در این نوشتار که با بهره گیری از رویکرد توصیفی – تحلیلی به رشته تحریر در آمده است و با در نظر گرفتن آنکه دیپلماسی رسانه ای ایالات متحده پس از وقوع یازده سپتامبر دچار تغییراتی در اولویت بندی های شناسایی مفهوم دشمن نسبت به دوره جنگ سرد گردیده، فرضیه محوری بر این اساس است که این ابرقدرت در کنار بهره گیری همه جانبه از ابزار های قدرت سخت، پس از یازده سپتامبرکوشیده است تا به موازات بکارگیری سایر حربه ها علیه جهان اسلام و کشورهای اسلامی ساختار شکن همچون جمهوری اسلامی ایران، از هالیوود بر مبنای بازتعریف وخلق دشمنی جدید در قالب های چون «بنیادگرایی اسلامی»، «اسلام هراسی»، «تروریسم» و «ایران هراسی» بجای دشمن قدیمی «کمونیسم» در دوره جنگ سرد استفاده نمایدhttps://politicalstudy.ihcs.ac.ir/article_2577_4fcfec8174668b6e79a5abaa43641745.pdfپژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگیجستارهای سیاسی معاصر2383-129472020160822تبارشناسی تکنیکهای نظام سلطه در مواجهه با جمهوری اسلامی ایران:
رهیافت فوکویی به رفتارهای نظام سلطهتبارشناسی تکنیکهای نظام سلطه در مواجهه با جمهوری اسلامی ایران: رهیافت فوکویی به رفتارهای نظام سلطه23432219FAمحمدحسین ضمیریاندانشجوی دکترای آیندهپژوهی پژوهشگاه مطالعات اجتماعیداود مهدویزادگاندانشیار علوم سیاسی پژوهشگاه علوم انسانیJournal Article20160530<strong>چکیده</strong> <br />رهیافت فوکویی، بازتولید روشهایی است که میشل فوکو در آثار خود از آنها برای تحلیل و نقد دوران مدرن بهره میبرده است. این روشها بررسی تبارشناسانه و دیرینهشناسانه دوران مدرن را از آغاز پیگیری میکند و گویای واقعیت امروز عالم مدرن با رجوع به گذشته، خصوصاً گذشته تاریخ اجتماعیِ غرب است، البته این فرآیند، بدون تاریخیسازی پدیده به کشف روابطِ بازتولید قدرت و سوژه میپردازد. کشف روابط قدرتی که رسوب شبکههای تولید قدرت در تاریخ اجتماعی غرب و سامانهها و نهادهای بهجامانده از این روابط است و چنانچه فوکو خود اذعان داشته، از مهمترین کارویژههای آثار او، فهم روابط قدرت است، حال اگر این روشها برای بازشناسی قوانین استیلا و سلطه موجود در پدیدههای عالم مدرن ازجمله روابط بینالملل بهکار رود میتوان بازتاب تکنیکهای سلطه در تاریخ اجتماعی غرب را در این پدیده نیز مشاهده کرد؛ از جمله این پدیدهها نظام بینالملل است، نظامی که با همه توان در حال بازتولید عناصر یادشده از سلطه در ساختاری جهانیشده است؛ از سویی دیگر، پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، شاهد برخوردهای مختلف همین نظام سلطه ازجمله تحریمهای گسترده آن بودهایم، این تحریمها طی چند سال اخیر با چگالی بیشتری اعمال شده است. این مقاله قصد دارد با استفاده از رهیافت فوکویی در تاریخ اجتماعی غرب به فهم چرایی و رمزگشایی از حجم گسترده از تحریمها علیه جمهوری اسلامی ایران بپردازد.<strong>چکیده</strong> <br />رهیافت فوکویی، بازتولید روشهایی است که میشل فوکو در آثار خود از آنها برای تحلیل و نقد دوران مدرن بهره میبرده است. این روشها بررسی تبارشناسانه و دیرینهشناسانه دوران مدرن را از آغاز پیگیری میکند و گویای واقعیت امروز عالم مدرن با رجوع به گذشته، خصوصاً گذشته تاریخ اجتماعیِ غرب است، البته این فرآیند، بدون تاریخیسازی پدیده به کشف روابطِ بازتولید قدرت و سوژه میپردازد. کشف روابط قدرتی که رسوب شبکههای تولید قدرت در تاریخ اجتماعی غرب و سامانهها و نهادهای بهجامانده از این روابط است و چنانچه فوکو خود اذعان داشته، از مهمترین کارویژههای آثار او، فهم روابط قدرت است، حال اگر این روشها برای بازشناسی قوانین استیلا و سلطه موجود در پدیدههای عالم مدرن ازجمله روابط بینالملل بهکار رود میتوان بازتاب تکنیکهای سلطه در تاریخ اجتماعی غرب را در این پدیده نیز مشاهده کرد؛ از جمله این پدیدهها نظام بینالملل است، نظامی که با همه توان در حال بازتولید عناصر یادشده از سلطه در ساختاری جهانیشده است؛ از سویی دیگر، پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، شاهد برخوردهای مختلف همین نظام سلطه ازجمله تحریمهای گسترده آن بودهایم، این تحریمها طی چند سال اخیر با چگالی بیشتری اعمال شده است. این مقاله قصد دارد با استفاده از رهیافت فوکویی در تاریخ اجتماعی غرب به فهم چرایی و رمزگشایی از حجم گسترده از تحریمها علیه جمهوری اسلامی ایران بپردازد.https://politicalstudy.ihcs.ac.ir/article_2219_89d133514c22db905e1e9b12d3728fe6.pdfپژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگیجستارهای سیاسی معاصر2383-129472020160822Dual Effects of Chinese Economic Liberalization on Its Foreign Policyآثار دوگانه گشایش اقتصادی بر سیاست خارجی چین45682220FAعبداله قنبرلودانشیار گروه روابط بینالملل، پژوهشگاه علوم انسانیJournal Article20160508<strong>Abstract</strong>
This paper deals with the cause of the recent signs of US–China strategic rivalry at the regional and international issues. The author focuses on the economic liberalization as a main cause of China's rising competitive tendencies against the US. China has articulated a grand strategy that is based on the idea of peaceful development. Chinese leaders have been seeking to characterize their country as a responsible world power, emphasizing on soft power and diplomacy of peaceful coexistence with the other major powers. But the other side of the coin is that the China's economic rising has been driving its hegemonic ambitions. China tries to achieve regional hegemony in Asia and attempts to push the US away from the region. The economic rise of China appears to be strengthening its global situation. It can lead to intensification of US–China strategic rivalry at global level. It seems that as a result of economic rise, China's foreign policy is becoming more realistic over time<strong>چکیده</strong><strong></strong>
سؤال اصلی مقاله این است که چرا سیاست چین ضمن حمایت از وضع موجود سیستم بینالملل به رقابت هژمونیک با آمریکا روی آورده است؟ فرضیه این است که ماهیت گشایش اقتصادی در دوره پس از آغاز اصلاحات چنین آثار دوگانهای در سیاست خارجی چین به دنبال داشته است. چین مجبور شده برای پیشبرد استراتژی اقتصادیاش در اقتصاد جهانیشده ادغام گردد و به تبع آن از نظم و ثبات بینالمللی دفاع کند. اما این سیاست تا حدی جهتگیری توسعهطلبانه پیدا کرده و به رقابت هژمونیک با آمریکا تمایل یافته است. بر این اساس، در تبیین سیاست خارجی چین نشانههایی از منطقهای هر دو تئوری لیبرالیسم و رئالیسم دیده میشود. این مقاله چارچوب تجربی-تبیینی دارد و در تبیین فرضیهاش تلاش شده حتیالامکان از اطلاعات و دادههای معتبر استفاده شود.https://politicalstudy.ihcs.ac.ir/article_2220_df76b9a8796998c3fc66c290ce1edf0c.pdfپژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگیجستارهای سیاسی معاصر2383-129472020160822The Relation of "Politics" and "the Political" in Reading of the Rhetorical Literature: A Case Study on the Poetry of Sohrab Sepehriنسبت «سیاست» و «امر سیاسی» در خوانش ادبیات ریتوریک: مطالعۀ موردی شعر سهراب سپهری69922221FAپگاه مصلحاستادیارپژوهشکدۀنظریهپردازیسیاسیپژوهشگاه علوم انسانیJournal Article20160120Some thinkers like Paul Ricoeur, Hannah Arendt and Chantal Mouffe have distincted "Politics" and "the Political" in a manner as if there is a dichotomy and opposition between them. Such standpoints make problem in reading and evaluation of an important part of literature: rhetoric literature and specially rhetoric poetry. This article is based on a study to know that how any change in our conceptin of the relation of "Politics" and "the Political", can impress our understanding of produce and significance of this kind of literature. The poetry of Sohrab Sepehri which usually has been supposed that is a non-political poetry, is a good sample to see that more appropriate definition of "the Political" can result in a better knowing of the political dimension and the place of such poetries in contemporary political societies.<strong>چکیده</strong><strong></strong>
اندیشمندانی چون پل ریکور، هانا آرنت و شنتال موف، سیاست و امر سیاسی را به گونهای تفکیک کردهاند که متضمن نوعی دوپارگی و تقابل است. چنین نگرش هایی خوانش و ارزییابی بخش مهمی از ادبیات را، که همانا ادبیات و به ویژه شعر ریتوریک است، دچار مشکل میکند. مقالۀ پیشِ رو دربرگیرندۀ پژوهشی است برای شناخت این که تغییر برداشت در نسبت سیاست و امر سیاسی چگونه بر فهمِ پیدایش و معنای این ادبیات تأثیر میگذارد. شعر سهراب سپهری که به طور معمول شعری غیرسیاسی انگاشته می شود، نمونۀ خوبی برای بررسی این موضوع است که تعریف مناسبتر "امر سیاسی"، به شناخت بهتر وجه سیاسی و جایگاه چنین شعرسرایی هایی در جوامع سیاسی معاصر می انجامد.https://politicalstudy.ihcs.ac.ir/article_2221_06b4e47d1450494991a7160e34ab70c1.pdfپژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگیجستارهای سیاسی معاصر2383-129472020160822political ideonomy of Structural Adjustment model
(the relationship between development and political thought in Structural Adjustment model(اندیشهشناسی سیاسی الگوی تعدیل ساختاری931162228FAمهدی مظفرینیادکتری علوم سیاسی دانشگاه تربیت مدرسعباس منوچهریدانشیار علوم سیاسی داشگاه تربیت مدرسمسعود غفاریاستادیار علوم سیاسی دانشگاه تربیت مدرسJournal Article20160602The condition of success and reasons of failure of development strategies and plans, has been one of the most important “development studies” issues. It has been explained in different ways; such as that there is strong relationship between efficiency of development strategies and plans and development theories. paradigmatic-implicative theory, which has explained the relation of development theories and political thought and identify the development theory as one of the practical implication of political thought; one of the conditions of success of development strategies and development plans can refer to the political thought foundation. So we explore the political thought which support the Structural Adjustment model; which is the most important development model in 1980s. We use “qualitative content analysis” method in this paper to show that the political foundation of Structural Adjustment model is based on “libertization through rights protection”, in correspondence with Robert Nozick political thought.
شرایط توفیق و دلایل عدم توفیق استراتژیها و برنامههای توسعه، از دغدغهها و موضوعات مهم در قلمرو «مطالعات توسعه» بوده است. این مسئله به صورتهای مختلفی تبیین شده است، از جمله از این منظر که میان کارآمدی استراتژیها و برنامههای توسعه و نوع نظریههای توسعه که مبنای برنامهریزی بوده اند ارتباط وثیقی وجود دارد. بنا به نظریه دلالتی-پارادایمی، که رابطه بین «نظریههای توسعه» و «اندیشه سیاسی» را تبیین کرده است، و نظریه توسعه را یکی از دلالتهای کاربردی اندیشه سیاسی محسوب مینماید، یکی از شرایط توفیق استراتژیها و برنامههای توسعه میتواند به بنیاد اندیشگانی سیاسی نظریههای توسعه بازگردد. از این رو، بررسی بنیاد اندیشگانی نظریهها و برنامههای توسعه ضروری به نظر میرسد. در این مقاله، با بهرهگیری از روش تحلیل محتوای کیفی، نشان داده خواهد شد که بنیاد اندیشگانی سیاسی «الگوی تعدیل ساختاری» که مهمترین الگوی و سیاست توسعه در دهه 1980 میلادی، بوده است، بر اساس اصل «آزادسازی از طریق صیانت از حقوق افراد» متناسب با اندیشه سیاسی «استحقاق» <em>رابرت نوزیک</em> میباشد.https://politicalstudy.ihcs.ac.ir/article_2228_3e9ccff80f5b1c969e9112b638ca6248.pdfپژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگیجستارهای سیاسی معاصر2383-129472020160822The Relation Between Justice and Liberty in Shahid Motahhari’s Viewpointنسبت عدالت و آزادی از نظر شهید مطهری1171352502FAعلی خلیلیدانشجوی دکترای علوم سیاسی، دانشگاه امام صادقمحمدرضا احمدی طباطباییعضو هیئت علمی علوم سیاسی دانشگاه امام صادقJournal Article20160703Ideas of Justice and freedom and relation between them are among the most significant and controversial debates in political literature and political thinker's doctrines. This subject has been taken focal place in debates of political scholars in contemporary epoch. How to relate between justice and freedom in public sphere and how to make reasonable balance and equilibrium between them, is the core of disputed and thoughtful political discussions. To restrict liberty in favor of justice or to set limits on justice for the more extensive freedom prevents full development of society. Some thinkers believe that the human values are in contradiction with each other, Therefore justice and freedom are inconsistent with each other. we should always restrict one of them in favor of the other. But some scholars think that human values are consistent, therefore justice and freedom are in congruence with each other. The research explains Shahid Motahhari's point of view about relation between justice and freedom. He is one of the most known and influential contemporary thinkers in Islamic world. The research uses critical analysis method including assessing results and implications of his view about justice and liberty. The conclusion of this research is that in Shahid Motahhari's point of view, there is not any contradiction or inconsistency between justice and liberty. It is not necessary to restrict justice in favor of liberty or to limit liberty to attain more justice. Desired society is a free and just society. Citizens of this society have both freedom and justice together, because justice is giving everybody his due, and liberty is consequence of the concept of right. By realizing justice, liberty is also realized. This research can contribute to understand complementary debates in social and political sciences from religious and Shiite doctrine's point of viewگفتمان مربوط به عدالت و آزادی و نسبت میان این دو مفهوم تاثیرگذار در زندگی اجتماعی بشر یکی از مباحث مهم و پر مناقشه در ادبیات سیاسی و آموزههای متفکران سیاسی به ویژه در دوره معاصر محسوب میشود. نسبت میان عدالت و آزادی در حوزه عمومی و چگونگی ایجاد توازن و تعادل معقول (Reasonable equilibrium) میان دو حوزه مهم و در واقع دو نیاز مبرم جامعه بشری برای رشد و بالندگی و تحدید یا عدم تحدید یکی به نفع دیگری با توجه به شرائط اجتماعی، اقتصادی و هنجاری جامعه در کانون مناقشات اندیشه برانگیز متفکران برجسته علوم اجتماعی و اقتصادی قرار داشته است. در این پژوهش تلاش شده با تبیین و تنقیح موضوع، این سوال که «از نظر شهید مطهری چه نسبتی میان عدالت و آزادی وجود دارد» روشن گردد. پر واضح است چنین پژوهشی راهگشای مباحث تکمیلی در حوزه علوم اجتماعی از منظر دینی و آموزههای شیعی میتواند مورد توجه و مداقه واقع شود.https://politicalstudy.ihcs.ac.ir/article_2502_42abe44cc91ffa9ea1d192f50cab5c23.pdfپژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگیجستارهای سیاسی معاصر2383-129472020160822Decision making centers in the Afgan new constitution: Devision of power Based on the cooperation amongst forcesکانونهای تصمیمگیری در قانون اساسی جدید افغانستان؛ نسبتسنجی نحوه اعمال قدرت براساس همکاری قوا1371592142FAحسین فرزانهپوراستادیار گروه علوم سیاسی دانشگاه بیرجندپیمان زنگنهمربی گروه علوم سیاسی دانشگاه بیرجندJournal Article20150920<strong>Abstract</strong><strong> </strong><strong></strong> <br />After occupation of Afganistan by NATO forces led by American in 2001, fundamental changes have occurred in the country, including a change in the constitution and the subsequent formation of the a new Afganistan constitution, which is based on the Islamic political system and democratic practices. question of this present article is that the new Afghan constitution to which legitimate reference have considered more authority? This constitution includes some important decision bodies such as the presidency, the government, the national Assembly- consisting of wolsi Jirga or House of Elders- mashrano Jirga, loya Jirga, judiciary and administrative system. For better implementation of the constitution and administrative affairs, while constitution guarantees the cooperation between decision - making powers in the country, In addition, legislative and judicial powers in many cases have proper control over the executive branch, However, the President as the head of the executive branch, and receive legal authority wider powers than any other, marks the final authority. Present article Relying on analytical method And utilizes the theoretical approach of parliamentary and presidential political structure, will analyze President pivotal role in political decision-making, social, cultural and economic Afghanistan. <br /> <strong>چکیده</strong> <br />پس از اشغال افغانستان توسط نیروهای ناتو به رهبری امریکا در سال 2001 م، تغییرات اساسی در این­کشور به وقوع پیوست که ازجمله آن­ها، ایجاد تغییر در قانون اساسی و شکل­گیری قانون اساسی جدید بود که بر اساس­آن، نظام­سیاسی جدیدی با محتوای اسلامی و رویه­های دموکراتیک شکل­گرفت. سوال نوشتار حاضر آن است­که قانون اساسی جدید افغانستان برای کدام مرجع تصمیم­گیری، اقتدار قانونی بیشتری درنظر گرفته است؟ به نظر می­رسد­که در این قانون اساسی­که از نهادهای تصمیم­گیری مهمی مانند ریاست جمهوری، حکومت، شورای ملیِ متشکل از ولسی جرگه و مشرانوجرگه، لویه جرگه، قوه قضائیه و سیستم اداری تشکیل شده ­است؛ ضمن همکاری و تعاملی که میان قوای تصمیمگیرنده برای گردش مناسبتر امور اجرایی و اجرای قانون اساسی وجود دارد، در قالب سیستم همکاری قوا، قوای تقنینی و قضایی نیز در بسیاری از مواقع از قدرت کنترلی مناسبی درقیاس با قوه مجریه برخوردارند اما با این وجود، رئیس­جمهور بهعنوان رئیس قوهمجریه، ضمن برخورداری از اختیارات قانونی­گسترده­تر نسبت به سایر قوا، اقتدار نهایی را رقم میزند. نوشته­ پیش­رو برآن است تا با اتکا به روش توصیفی و تحلیلی و بهرهگیری از رویکرد نظری مستخرج از ساختار نظام پارلمانی و ریاستی، محوریت نقش رئیسجمهور را در تصمیم­گیریهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی کشور افغانستان تجزیه وتحلیل کند.https://politicalstudy.ihcs.ac.ir/article_2142_29190e82553aa48e40d126e1b36f6e51.pdf